مثل یک مادر
شنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۳، ۱۱:۵۳ ب.ظ
و تمام گلهای جهان بوی تو را دارند نه این که بتوانند با بوی آغوش یک مادر رقابت کنند، نه؛ تنها رنگ و بویشان و وجود لطیف و بی آزارشان مرا یاد تو می اندازند. به یاد بانوی الفی که به گل ها و گلدان های متعددش عشق می ورزد. با دقت آبیاریشان می کرد، برایشان آهنگ پخش می کرد و با گلهایش صحبت می کرد!
تمام گلها، خانگی باشند یا در باغچه ها.. در خانه ی گلدان هایشان یا چادر زده بر زمین خدا.. تمامشان تو را به خاطرم می آورند. مادرم الوینگ، تو از بهترین بانوان الفی هستی که من تا به حال دیدم و تمام روزها و شبهای دنیا و تمام زمانی که آن یگانه برای جهان در نظر گرفته است برای دیدنت کم است.
ای بهترین مادر، این دره ی پنهان، این شهر الفی نولدور باید جایی به افتخار شهبانوی مادر داشته باشد و من یک باغ را برایش در نظر گرفتم. چه چیزی بهتر از یک باغ برای تو؟ پر از گل و گلدان.. چه چیزی لایق داشتن رنگ و بوی الوینگست مگر گل ها؟!
مادرم، به نام تو باید باغی در ریوندل باشد با گل های ریز و درشت که تو را به یاد همگان آورد و نام الوینگ در میان الفها باقی بماند. و باشد که این باغ مونس و مرهم روزهای غم گساری و خستگی پادشاه ریوندل باشد.
و فواره ها و حوضچه هایی از سنگهای کم نظیر پر از آب زلال به صافی آینه، مانند آینه ی گالادریل.. بانوی آب و آینه، مادر شهبانوی شهر!
این آخرین شهر الف ها باید بزرگترین مادرهای الف را برای همیشه و تا ابد به خاطر بیاورد، وقتی به گلها و درختان نگاه می کند یا وقتی به آب و آینه ها و ریوندل با رحمت ایلوواتار جاودان بماند مثل عشق یک مادر!
۹۳/۰۱/۳۰