ایملادریس

آخرین خانه ی دنج شرق دریا

دره ی پنهان ایملادریس یا آن طور که دیگران می شناسندش، ریوندل!
شهر شهر الف های برین است. مردم آزاد و خردمند و دوست دار هنر. الف ها همه دستی در بزرگی دارند. بزرگان دانش، بزرگان عقل، بزرگان جنگ، بزرگان شعر و بزرگان عشق..
یک الف باید عاقل باشد و سالم و مهم تر از هر دوی آنها عاشق

آخرین مطالب
نویسندگان

۲ مطلب با موضوع «به نام کلبریان» ثبت شده است

اگر مرا به سخره نگیرید به شما می گویم که بوی مهبانوی نقره ای لورین به مشامم می رسد. شهبانوی آینده ی شما. رایحه ی موهای نقره ایش که دست باد برداشته و از کوهها و دره ها و برای من آورده. آیا ممکنست؟


می دانم شما باورم نمی کنید اما دلم ناگهان بی قرارش می شود. صدایش را میشنوم.. عشق که در دلت بجوشد. احساس موفقیت می کنی. ستاره ها می درخشند و چشمانت دوباره مثل یک الف می تواند دنیا را نظاره کند. عشق که بجوشد مثل آنست که "سارا لبخند بزند"! مثل آنست که چشمان یعقوب را بوی پیراهن یوسف دوباره بینا کند.


در تاریکی های نیمه شب، پشت دیوارهای قصر.. یا پشت دیوار دلم. صدای پای یک ملکه را می شنود شنید. در طلوع صبح حتی می توان درخشش آفتاب روی موهای نقره ای ماه بانو را دید و می دانی که قند در دلم آب می شود بانوی من. قند در دلم آب می شود برای آن روز که تو بیایی. پیشگویی ها گفته بودند که تو می آیی و این همه عشقی که من در دلم انبار کرده ام برای تو می شود.


بگو بانوی من.. بگو که این ها فقط حس من نیست. بگو با من..

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۲:۲۰
الروند نیم الف

شاهزاده خانم! 

امروز در ریوندل پاییزی قدم می زدم.. در همان میدانی که بیش از همه دوستش دارم با آن درختهای چنار بزرگ و پرتعدادش. برگهای زرد روی چمن های سبز را تماما پوشانده بودند. از آن لحظه هایی بود که دلت می خواهد بروی وسط برگها بدوی و پایت را روی چمن ها بکشی و برگهای زرد در اطرافت پخش شوند و بخندی و بخندی و بخندی!


اما شهبانوی الف، خنده بی تو معنا ندارد چه برسد به این ها.. و من چه بگویم از نبودنت، چه بگویم از ندیدنت..


***

شاهزاده خانم!

ریوندل مطلقا خالیست.. دلم در این تنهایی غمگین است و کاریش هم نمی توانم بکنم. روزهاست که کسی سخنان من را نمی شوند. برای خودم مانده ام و به این فکر می کنم که تو واقعا کجایی؟ !


شاهزاده خانم!

اینجا دیگر زمستان رسیده و سرمای هوا در رقابتست با دل یخ بسته ی من.. اولین روز از ماه خداست و من اینجا منتظر نشسته ام برای برف، برای تولد.. یا برای عشق، یا شاید هم تو!


دختر بیشه ی لورین، کدامتان زودتر می آیید؟

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۲ ، ۱۷:۵۵
الروند نیم الف