ایملادریس

آخرین خانه ی دنج شرق دریا

دره ی پنهان ایملادریس یا آن طور که دیگران می شناسندش، ریوندل!
شهر شهر الف های برین است. مردم آزاد و خردمند و دوست دار هنر. الف ها همه دستی در بزرگی دارند. بزرگان دانش، بزرگان عقل، بزرگان جنگ، بزرگان شعر و بزرگان عشق..
یک الف باید عاقل باشد و سالم و مهم تر از هر دوی آنها عاشق

آخرین مطالب
نویسندگان

۱ مطلب در شهریور ۱۳۹۳ ثبت شده است

گاندالف عزیز من!

چه دیر زمانیست که تو دروازه های ایملادریس را وداع گفته ای و دیگر تو را ندیده ام ای آتش باز پیر..


صخره ی اختصاصی مان را یادت هست ملونین؟ درد و دل ها و مشورت هایمان.. من و تو مشکلات دنیا را حل می کردیم. 


ما روی آن صخره خندیدیم و گریه کردیم.. آه از تمام آن اشک ها ای سوار سفید.. آه از دلهای خونین دوست عزیزم.


خاطرت هست گاندالف که پسرک نومنوری.. آراگورن.. مادری داشت که از نجیب زادگان انسانها بود. خاطرت هست پیرمرد؟ پدرش را به یاد داری؟ 


آن مرد رفت ملونین.. با همان دردی که گرفتارش بود رفت و این جهان را ترک کرد.


الف های ریوندل روزهاست که برایش سوگوارند و ترانه های دل انگیزشان همه غم انگیزست.. پادشاه غمگین ست، علمدار ایملادریس از او غمگین تر! 


تو نبودی که ببینی گاندالف. نبودی که بشنوی! حداقل نبودی که دمی بر روی صخره بنشینیم و می دانی.. لااقل کمی می ماندی و می شنیدی. جادوگر پیر من حرفهایم دارد در دلم انبار می شود و قلبم دیگر سنگین شده. پاهایم توان کشیدن این بارها را به تنهایی ندارد و از تو چه پنهان که گاهی درون سرم آتشی شعله ور می شود و چشمانم سیاهی می رود..


اما این ها را برای کسی نمی گویم پیرمرد، بگذار آنقدر بسوزد تا همه چیز را خاکستر کند، بگذار قلب من آنقدر سنگین شود که از جا کنده شود.. بگذار که این ویلیا را کس دیگری در دست کند جادوگر. کسی که قوی تر باشد و تک و تنها نشود. کسی بیاید که بتواند شهر را حفظ کند گاندالف.


من دیگر بریده ام ملونین. از طرفی عقل حکم می کند که شرایط را برایش مهیا کنم. امانت هایم را باید به امینی بسپارم.. کسی که حلقه ی باد را تا رسیدن به دست صاحب بعدی ایمن نگاه دارد.


چله ای نگه می دارم که وارث و یا امین از راه برسد و بعد از آن آه جهان سوز یک دل شکسته شاید سوزاندن را از صاحبش شروع کرد. 


قرارمان این بود که با هم به لنگرگاه های خاکستری برویم. آن هم بعد از این که جشنی برای شاهزاده خانم گرفتیم. برای دخترک لاجوردی من.


من اما امیدی ندارم گاندالف.. دیگر در دلم امیدی نیست جادوگر. امیدی نیست.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ شهریور ۹۳ ، ۰۰:۱۶
الروند نیم الف