ایملادریس

آخرین خانه ی دنج شرق دریا

دره ی پنهان ایملادریس یا آن طور که دیگران می شناسندش، ریوندل!
شهر شهر الف های برین است. مردم آزاد و خردمند و دوست دار هنر. الف ها همه دستی در بزرگی دارند. بزرگان دانش، بزرگان عقل، بزرگان جنگ، بزرگان شعر و بزرگان عشق..
یک الف باید عاقل باشد و سالم و مهم تر از هر دوی آنها عاشق

آخرین مطالب
نویسندگان

باز جوید روزگار وصل خویش

سه شنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۴، ۰۸:۴۰ ب.ظ

یه کمی از وقتش گذشته اما دنیا دیگر دنیای قدیم نیست. هیچ چیز آن طور که بود و باید سر جای خودش نیست.. بیا یه کمی از این نا به جایی من بگذریم. دنیا دنیای بدیست الف کوچک، تاریک و هراس انگیز شده اما من هنوز گاهی بارقه هایی از آن سمت جهان می بینم. گاهی البته بارقه هاییست که فقط من می بینم.

یک بار می دیدم که مردمی گروه گروه بار سفر بر می گیرند. آن چه را که دوست داشتند پشت سرشان رها می کنند. به دل دریا می زنند و در میان دشت و صحرا چون اطفال می گریزند. عده ای دیگری اما پر پرواز می گشودند و خب می دانی.. چند و چونش را نمی دانم اما کسی که بال پرواز دارد کمتر درد می کشد. هی پسر.. قلبم خیلی گرفته بود.سنگین شد و غم تمام آنها را حس کردم. اما الف با اراده ی عزیز من..


همانطور که غمگین و ناامید خودم را وانهاده بودم بارقه ای از غیب آمد و بر شانه ام زد. می دانی.. مردمان الف و انسان می گویند الروند نیم الف قدرت دیدن آینده را دارد اما تو بهشان نگو که آنها بارقه هایی از فرشتگان آن سو هستند. تو هم بگو الروند نیم الف حکمتش عظیمست و قدرت دیدن آینده را دارد.


باور بکنی یا نه من آن لحظه دیدم گروه گروه آدمهایی را که به وعده ی شیر و عسل به زمینی موعود بازمیگشتند. دیدم انسانهایی را که به آن ها قول دیدن بهترین انسان روی زمین را داده اند و آنها دوباره بار سفر بستند و اویس قرن وار پر می کشیدند به جایی که از آن رفته بودند و دل هایی که در نبود این پرکشیده ها مرده بودند یک به یک زنده می شدند. چشمانم حیران مانده بودند برای دیدن پسری که در میان جمعیت گلی گم کرده.. یک گل؟ ...


می دانی.. همان مردمان می گویند که الروند حکیم غیب می داند. تو نگو می داند فقط بدان که قدرت الروند در دانایی اوست.. و اما روزهای بد جهان به سر می رسد، الی یوم وقت المعلوم.


و اما بعد..

تو می دانی الف برادر که خسته ام از این نامردمی ها و قلیل بودن معرفت دنیا.. گله ای نیست اما.. شکایت نمی کنم.. راه خویش می پیمایم. بگذار از داستان دو برادر برایت بگویم دوبرادر که ماورای شاهان بودند. اولی لشگری از همراهان پست و بی وفا داشت. از آن حزب بادهایی که با نیمه نسیمی فراموشش کردند و سهم برادر بزرگتر تنهایی بود و تنهایی و تنهایی..

ولی برادر دیگر اندک یارانی داشت اما چه یارانی.. زیاده از حد نمی گویم.. سرآمد ابلهان زمین کسی ست که یک نفر از دسته ی دوم را به یک نفر از دسته اول بفروشد یا حتی یکی از این ها به صد و هزار نفر از آنها. ولی چه می تواند بکند وقتی که فروخت، خوش باشد با زیانش!


حکیم در جهان آنست که بداند به چه چیز باید چنگ انداخته و چه چیز را باید رها کند. از که باید بترسد و از که نباید. حکیم آنست که بدانند چه چیز را چه وقت باید تغییر بدهد و چه چیزهایی را هرگز نباید تغییر بدهد. رمانی که ضعیف باشم و بپذیرم که ضعیفم و تغییر نکنم به گردابه های فنا می روم.. مرا هراسی از تنهایی نیست. خدای یگانه ی مردم الف، ایلوواتار؛ نگهدارمان باشد. وابسته بودن به غیر از او برای الروند جایز نیست. مرا هراسی از تنهایی نیست.


تنهایی شاید یه راهه

راهیه تا بی نهایت

قصه ی همیشه تکرار: هجرت و هجرت و هجرت

اما تو این راه که همراه

جز هجوم خار و خس نیست

کسی شاید باشه، شاید

کسی که دستاش قفس نیست.

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۴/۱۰/۱۵
الروند نیم الف

نظرات  (۱)

120Oh my goodness! an remarkable article dude. Thank you Neheltveress I am experiencing concern with ur rss. Do not know why Unable to subscribe to it. Is there anybody obtaining identical rss challenge? Any individual who knows kindly respond. Thnkx

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی