به ستاره ی شامگان
دوشنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۳، ۰۹:۲۱ ب.ظ
در میان ورق های کتابها.. نسیم نوبهار ریوندل و صدای آبشار پر خروش میان شهر هم من می توانم صدای پایت را تشخیص بدهم. صدای خرامیدنت در راه پله ها و تالارهای خانه! نسیم بهاری که از پنجره ها در میان خانه ی الروند می وزد رایحه ی دختر خانه را بر می دارد و مثل آواز صلح در میان کوچه ها می چرخاند..
.. و می دانی دخترم، مردم شهر به شاهزاده خانمشان افتخار می کنند!
همه دلشان خوش است به این که تو در این کوچه ها بدوری و باد میان موهای به رنگ شبت بوزد و غم ها و رنج های هر کسی با دیدن تو به آرامش تبدیل شود.. برای پدر که حداقل این گونه است عزیزکم. همین که تو اینجا باشی کافیست. این که تو در شهر پدرت بمانی و هر بار ستاره ی شامگاهان طلوع کند و نور از شاهدخت الفها بگیرد کافیست.
وجودت کافیست!
۹۳/۰۱/۲۵