عشق را سر نبرید
برای اربابان حکمت هیچ چیز مانند عشق جالب توجه نبوده.. عشق در دنیا سرنوشت سازست و سرنوشت در حریم حساب و کتابهای حکمتست.. اما و اگرهایش را زیاد شنیده اید. اگر تین گول ملیان را در جنگل نمی دید، اگر عشق بر سر راهش نمی نشست با خیل نولدور راهی والینور می شد و الفهای سیندار هرگز به وجود نمی آمدند. اگر برن دل بسته ی لوتین نمی شد، سیلماریل ها هرگز پس گرفته نمی شدند و البته تین گول کشته نمیشد و کینه ی پدر کشتگی بین سیندار و دورفها نمی ماند. ائارندیل متولد نمی شد تا با الوینگ به وادی عاشقان برود و الروند و الروس متولد نمی شدند. گالادریلی که روزی با کله بورن عهد بسته بود با دخترش به ریوندل نمی رفت و دوباره عشق نمی ساخت و ستاره شامگاهان، آرون آندومیل متولد نمیشد که شاه آدمیان دل در گرو او بنهد و و و ...
می بینی این ها همه داستان های عشقست، عشق و سرنوشت و حکمت های آن یگانه آفریننده!
و شما عشق را بازیچه ی لجبازی های کودکانه تان کردید. همان طور که من کردم و کسی نبود در آن میان که مصلح و خیرخواه باشد.. حالا یک نفر باید باشد تا به شما بگوید، به شما بگوید که عشق را سر نبرید.. چیز بی مقداری نیست. کسی باید بیاید و به شما بگوید که اگر واقعی بود نشانه ایست از ایلوواتار، آیات خدا را به ظلمت جهل و ستم انکار نکنید.
درستست که آن یگانه هر چه مشیتش قرار بگیرد را انجام می دهد ولی اوست که واحد و قهارست و اگر بخواهد می تواند تصمیمش را عوض کند، می تواند نگاهت نکند.. می تواند خیر را از تو دریغ کند. کفرانش نکن!
نیاید روزی که ببینی کار از کار گذشته و سرنوشت را تغییر داده و تو دیگر هیچ نداری.. ناسپاس نباش!