ایملادریس

آخرین خانه ی دنج شرق دریا

دره ی پنهان ایملادریس یا آن طور که دیگران می شناسندش، ریوندل!
شهر شهر الف های برین است. مردم آزاد و خردمند و دوست دار هنر. الف ها همه دستی در بزرگی دارند. بزرگان دانش، بزرگان عقل، بزرگان جنگ، بزرگان شعر و بزرگان عشق..
یک الف باید عاقل باشد و سالم و مهم تر از هر دوی آنها عاشق

آخرین مطالب
نویسندگان

کابوس واره های نیم الف

يكشنبه, ۱۰ آذر ۱۳۹۲، ۱۱:۳۳ ب.ظ
در خوابهای کودکی ام 
هر شب طنین سوت قطاری
از ایستگاه می گذرد
دنباله ی قطار 
انگار هیچ گاه به پایان نمی رسد 
انگار
بیش از هزار پنجره دارد 
و در تمام پنجره هایش
تنها تویی که دست تکان می دهی 
آنگاه 
در چارچوب پنجره ها 
شب شعله می کشد 
با دود گیسوان تو در باد
در امتداد راه مه آلود 
در دود 
دود 
دود ...

من امشب هم به یادت کابوس می بینم.. من می بینم که دشمن، نوچه ای از نوچه های چشم آتشین، شمشیر بر روی شاهزادگان الف من می کشد و می گوید که ریوندل عزیزتان را خواهیم سوزاند و پدر  ابله خوش باورتان را به زنجیر می کشیم و می بریم، خوار  و خفیف و  ذلیل! با این حال من شاید ببرد، نمی دانم .. شاید هم ارو خودش مداخله کند بیاید و از عرشش تکانی بخورد و رهایی بیاورد.  شاید برسد آن روزی که ریوندل محاصره شده بود و سخیف زادگان سیاهدل دور تا دور ایستاده بودند  و راه نمی یافتند.  می خواستند این دره ی  امن را بگیرند اما پادشاه بیشه مالورن، کله بورن؛ و پادشاه والا مقام الفها، گیل گالاد ؛ بیایند و دشمن از ریوندل دور شود و پس از آن روزی برسد که بانوی نور و دخترش به ریوندل قدم بگذارند و جهان داستانی جدیدی را برای آیندگان نقل کند. داستان الروندی که کابوس نمی بیند.

اما من امشب دیگر بار کابوس خواهم دید. خواب یگانه دختر بانوی نور را که گرفتند و به زندان انداختند،  و دخترش که نور چشم واپسین زادگان بود در غم مادر گریست و پسرانش که نوری توامان بودند مشت بر دیوار کوفتند و همسرش که هیچ نداشت، کابوس دید و شکست و آه کشید.

من امشب کابوس می بینم که دیگر کلبریانی نیست و من محاصره شده م در بین اورکها.. به من پوزخند می زنند و می گویند  که پیروزی بر شاه الف چه لذتی که ندارد.. و من در نبود هیچ کس می شکنم و تاریکی سرانجام دامان مرا می گیرد و مرا می رباید، روح فروزانی که به من امانت دادند می رود و در اعماق تاریک آنگباد می سوزد و می پوسد تا ابد..!

امان از دست کابوس هایی که الروند بی دنباله در نبود ملکه ی نجیبش می بیند و نبود علم و علم دار و رفیق خانه ی آمال و هر کس که دوست می نامیدند.. و به چشم من بد مردمان عین خوبیست که من هرچه دیدم ز چشم تو دیدم.. من امروز شکستم و ای کاش که امروز خرده هایم هم فرشته ی آتشین مزاج مرگ به قبضه ای بردارد و راهش بگیرد و برود.

و من در کابوس هایم پنجره می بینم، شکسته و از لولا به در رفته، دل خون و گریان چشم و تن خسته و تنها، پنجره ای شبیه به درختی روی تپه، لب تشنه و بی آب.. پنجره نیم گشوده رها شده، یک چشمش به خانه امیدوارست و یک چشمم به افق لایتناهی که چراغ ها از اینجا تا به تاریکی، درش سوسو می زنند.

یک نفر بیاید ببیند که مردی که بار همه به دوش اوست خودش بارش به دوش کسی نیست.. مگر ایلوواتار، آن هم شاید! کسی هم نخواست نیاید، شاه الف تنها بماند بهترست، تنها بماند و به سوی ارنیون گیل گالاد شدن پیش برود به از آن که خانه ی امن امیدهای امیدواران بسوزد.

شاه کابوس می بیند، بگذار ببیند و آن قدر ببیند که بلکه.. بلکه رفت!

"من پا پس می کشم و پنجره ی نیمه گشوده به روی تو بسته می شود.. پیش از آن که به تنهایی خود پناه برم از دیگران شکوه آغاز می کنم، فریاد می کشم که ترکم گفتند چرا از خودم نمی پرسم؟ کسی را دارم که احساسم را، اندیشه و رویایم را، با او قسمت کنم؟ شاید آغاز جدا سری شاید از دیگران نبود..

قطار می رود
تو می روی
تمام ایستگاه می رود ...

و من چقدر ساده ام
که سالهای سال
در انتظار تو
کنار این قطارِ رفته ایستاده ام
و همچنان
به نرده های ایستگاهِ رفته
تکیه داده ام ! ...


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۲/۰۹/۱۰
الروند نیم الف

نظرات  (۲)

! so fucking special
پاسخ:
بوقـ ـلمون!!

اینجا خار مادر ملت رد میشه.. گاندالف رد میشه! عفت کلام.. عع! 
۱۵ آذر ۹۲ ، ۰۰:۴۱ مهرداد پسندیده
you looks like an angel.but i am a creep

:d

علت اینکه قطار رد میشه و قطار دیگه ای هم نمی یاد رو باید از مسئولین درجه یک راه آهن پرسید عاقا
پاسخ:
کی من؟ سیریسلی؟! :))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی