ایملادریس

آخرین خانه ی دنج شرق دریا

دره ی پنهان ایملادریس یا آن طور که دیگران می شناسندش، ریوندل!
شهر شهر الف های برین است. مردم آزاد و خردمند و دوست دار هنر. الف ها همه دستی در بزرگی دارند. بزرگان دانش، بزرگان عقل، بزرگان جنگ، بزرگان شعر و بزرگان عشق..
یک الف باید عاقل باشد و سالم و مهم تر از هر دوی آنها عاشق

آخرین مطالب
نویسندگان

هنوز هم عشقت هستم؟

يكشنبه, ۲۶ آبان ۱۳۹۲، ۱۱:۳۵ ب.ظ
سنگ آبی کوچک آرامش بخش.. دختر لاجوردی!

عزیز دل پدر! میثراندیر و گلورفیندل می دانند پدر برایت چه خوابها دیده.. برای وجود دخترکی همچون تو باید خواب ها دید، تمام روز و شب را باید در رویای تو بود باباجان.. تمام روز و تمام شب، همیشه، گاه و بی گاه! چون تو دختری کجا برای پدر دیگری در این عصر زاده می شود؟ ستاره ی شامگاهان الفها، نور چشم مردم باورمند..

جان پدر! چه کسی می داند که حضور تو بلاهای زمین را دور می کند؟ چه کسی می داند که وجودت آرامش مرد تنهاییست که شاه برین الفهای زمینست. عزیزترین پدر، گنبد ستارگان و هفت آسمان و تلالوی قدرتمند همه ی آن ها را به من هدیه کردند در وجود تو..

عزیزکم همه ی الفها و مایار و ایستاری و دون اداین شاهدند که در میان الف های باقی مانده هیچ کس مانند پدر تو در زندگی اش رنج نکشیده، این همان دلیلیست که ایلوواتار به خاطرش تو را به زمین فرستاد. آرامش در چشمان معصوم و موهای به رنگ شب تو در زمین متجلی شد و باور کن من به اندازه ی کافی به رفتنم و تنها ماندنت فکر می کنم.. 

لاجورد آسیب پذیر من!
تو پرنسسی بودی که در دره ی امن و امین ریوندل به دنیا آمدی و سرزمین لورین هم شاید امن تر از اینجا باشد ولی جان پدر.. روزی پرنسس تو شهر الف باید ملکه ی سرزمین های وسیع باشد، سرزمین وسیعی که به آن اندازه که تو عادت داری امن نیست. آغوش مادرت که سالهاست رفته ولی ان روز آغوش پدر را هم دیگر نداری و خودت باید پناهگاه دیگران باشی.. مثل مسجدی لاجوردی که مایه ی آرامشت جهان حضورت را آرزو کند.

تنها دخترم.. شاهزاده ی من.. پدرت همیشه عاشقت بوده حتی قبل از آمدنت و بعد از آن هم همیشه پناه اشکت است.. نبینم روزی را که گریه کنی و به آغوش پدری که نیست تا بپرسد "هنوز هم عشقت هستم؟" محتاج شوی و نیابی!

پدر همیشه هست تا بشنود پاسخ پرسشش را از تو.. حتی بعد از رفتنش از زمین.. هنوز هم عشقت هستم بابا؟
موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۲/۰۸/۲۶

نظرات  (۵)

دخترتون سلام رسوندنُ گفتن:

ها، بابا جان. :D
پاسخ:
اون سنگ ما رو برگردون بیار پسرک! خوب شدی، آرامش یافتی، دیگه بسه! :دی
۲۸ آبان ۹۲ ، ۱۲:۴۰ سوار خاکستری
چقدر پاک بود..

حس کردم تک تک کلمات رو..
پاسخ:
میگن از دل برآید و بر دل نشیند و اینها دیگه، ملونی! :دی
فوق العاده بکر بود. ..
فوق العاده بود:-)
پاسخ:
آتشی بود که از مغز که نه.. از دل آمد! لطف داری شما! >:د<
۰۲ آذر ۹۲ ، ۱۳:۱۲ جین وینچستر
علاقه ت محترم ولی با این حرف ها دل کوچک آرون عزیزمان ب درد میاد!
پاسخ:
حواسم بهش هست الف بانو! دونت وری.. بی هپی! :دی

سلام.  متنت قشنگ بود ولی چرا باید زمانی تصور بشه که ارباب الراند دیگه در این دنیا نباشه/  الران یک الف  است .الفی که پنج هزار سال عمر کرده  و بعد از این هم عمر طولانی ای خواهد داشت چون الف ها جاویدانند و با داروهای پیشرفته ای هم گه دارن به این راحتی ها نمیمیر. این ارون که زودتر میمیره چون  با ازدواج با مردی فانی باعث فانی شدن خودش شد پس الراند باید غصه نبودن دخترش  و مرگشو در اینده بخوره

 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی